هی دختر
هی دختر...!
بیا می خواهم رازی را بگویم.
پسر ها عروسک ندارند!
پسرها اشک هم ندارند!
میترسند مردیشان زیر سوال برود!
ته صدایش گریه ای بی صداست...
با یک آغوش ساده قلب هر مردی رو میشه بدست آورد!
نگاهش کن!
ولی خسته است وقتی مریض است ولی دلسوزی برایش نیست!
میدانم از پسرها ناراحتی!
میدانم جر زنی میکنند!
بی معرفتند ,حرف بد میزنند ,بازی بلد نیستند!
آنها تقصیری ندارند!
کسی مثل تو او را ناز نکرده , صورتش را نبوسیده...
او بجای بوسه سیلی خورده است تا یادش بماند مرد باید قوی باشد!
دخترک...
پسرها نمیشکنند مگر...
بدست دخنرکی...